موناي عزيز شعرت بينهايت زيبا بود يكم اما سنگين و پيچيده.. مثل هميشه كه شعر هاي خوبتو چند بار ميخونم اين و هم چند بار خوندم..خيلي وقت چيز خوبي تو وبلاگت پيدا نكرده بودم، مثل همه وبلاگها مثل وبلاگ خودم..اما شعر هات آدم و نگران ميكنه، سياه سفيد خاكستري! خبري از قرمز و سبز نيست، اين خيلي بده!خيلي وقتها از نوشته هاي خود بودن و ياد گرفتم، اينكه بايد احساس رو زندگي كرد و فقط به انسان بودن تعهد داشت.. زندگي بد نيست! هست؟
مي داني
حالم خراب است
مثل نشنيدن صداي تو
ولي چاره ايي نيست
با بي چاره گي
بي چاره گي را نيز
سلام
زيبا و قوي مي نويسي
کاش رؤيا اسم هيچ دختري نميشد،تا من مجبور به پاک کردن تمام رؤياهايم نميشدم.
اما آدمي عادت ميکند.حتي به بي رؤياي.
دلم ميخواهد براي هميشه از اين چرخ بيرون روم.کار سختيست،ميدانم،اما تو فکر ميکني از عادت به بي رؤيايي سخت تر است يا از عادت به خاک شدن هاي هميشگي...
کسي را ميشناختم که هميشه مرا به خاک ميسپرد...
چه زود عادتهايمان عادتمان مي شود و ما اسير تكرار و تكرارها...
شاد زي مهر افزون
سوگند را ساختيم تا سوگند ياد کنيم که عاشق بمانيم .... با سوگند شروع مي کنيم ، با اميد ادامه مي دهيم و آرزو داريم با وصال ختم شود .... سوگند مي خوريم به زيبايي عشق پاک که دل از هم نگيريم ، که لحظه اي از ياد يکديگر غافل نشويم ، که براي هم باشيم و به ياد هم ، که دوست داشتن را از ياد نبرده و با آمدن هر سپيده و شروع هر روز به ياد يکديگر چشم به جهان بگشاييم .... و در آخر سوگند به عشق که در غم و شادي با هم باشيم و شريک هم ...
اپم و منتظر حضور گرمت
سلام ...
لطفا به بلاگ انيگما تشريف بيارين ...
بعد از ديدن عكسها لطفا به سوال جواب بدين ...
اگر عكسي باز نشد با راست كليك ( show picture ) را بزنيد...
و اينكه خواهشا ، تعصبات را كنار بگذارين ....
شادباشيد ... ارادتمند : انيگما
و ديروز مچاله شده در دست من بود
و ديگر بر تقويم من جايي نداشت
يه كم پول بيشتري بده از سرويس هاي بهتر استفاده كن
اينترنت مجاني يعني همين ديگه
تو كف بموني و ديگران ديدني ها رو ببينند!
تو از منم جالبتره وضعيتت
000000000000000000000000
هميشه ممنونم از حضورت
ضمنا ايوب نه عيوب!