• وبلاگ : آن سوي هيچ ،فراسوي مرزهاي تنم
  • يادداشت : بازي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 31 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3      >
     
    سلام سؤال فضولانه خوبي بود اما بهتره از خودشون بپرسيد ...منم دوست دارم بدونم
    سلام
    ضمن تشکر از شرکتتون توي بحث راجع به بهشت و جهنم ...
    قسمت نتيجه گيري بروز شده و نظر ارزندتون براي انيگما بسيار مهمه ...
    لازم به ذکره که ، پي نوشت رو مجيد ۵۷ نوشته ....
    شادباشيد...
    ارادتمند : انيگما ( داوود امجد )

    موناي عزيز شعرت بينهايت زيبا بود يكم اما سنگين و پيچيده.. مثل هميشه كه شعر هاي خوبتو چند بار ميخونم اين و هم چند بار خوندم..
    خيلي وقت چيز خوبي تو وبلاگت پيدا نكرده بودم، مثل همه وبلاگها مثل وبلاگ خودم..
    اما شعر هات آدم و نگران ميكنه، سياه سفيد خاكستري! خبري از قرمز و سبز نيست،‍ اين خيلي بده!
    خيلي وقتها از نوشته هاي خود بودن و ياد گرفتم،‏ اينكه بايد احساس رو زندگي كرد و فقط به انسان بودن تعهد داشت.. زندگي بد نيست!‏ هست؟

    مي داني

    حالم خراب است

    مثل نشنيدن صداي تو

    ولي چاره ايي نيست

    با بي چاره گي

    بي چاره گي را نيز

    سلام

    زيبا و قوي مي نويسي

    کاش رؤيا اسم هيچ دختري نميشد،تا من مجبور به پاک کردن تمام رؤياهايم نميشدم.


    اما آدمي عادت ميکند.حتي به بي رؤياي.


    دلم ميخواهد براي هميشه از اين چرخ بيرون روم.کار سختيست،ميدانم،اما تو فکر ميکني از عادت به بي رؤيايي سخت تر است يا از عادت به خاک شدن هاي هميشگي...


    کسي را ميشناختم که هميشه مرا به خاک ميسپرد...


    چه زود عادتهايمان عادتمان مي شود و ما اسير تكرار و تكرارها...

    شاد زي مهر افزون

    سوگند را ساختيم تا سوگند ياد کنيم که عاشق بمانيم .... با سوگند شروع مي کنيم ، با اميد ادامه مي دهيم و آرزو داريم با وصال ختم شود .... سوگند مي خوريم به زيبايي عشق پاک که دل از هم نگيريم ، که لحظه اي از ياد يکديگر غافل نشويم ، که براي هم باشيم و به ياد هم ، که دوست داشتن را از ياد نبرده و با آمدن هر سپيده و شروع هر روز به ياد يکديگر چشم به جهان بگشاييم .... و در آخر سوگند به عشق که در غم و شادي با هم باشيم و شريک هم ...

    اپم و منتظر حضور گرمت

    سلام خودم.خيلي وقته كه ديگه نظر ندادم اينجا .حالا اومدم بت بگم.حالا كه اين چند خط (كه بش ميگن شعر )خونده و نخونده اينجا نشسته ميگم.تو اين دنياي مجازي ميگم.گاهي لازمه كه من و تو اون قدر با هم غريبه شيم كه واسه هم كامنت بزاريم و يك نوشته رو كه هم متعلق به تو هست و هم من رو مثلاً نقد كنيم.گفتم نقد،ياد كلاس سوري افتادم.اونا سعي ميكردن كه نقد عكس رو به ما ياد بدن و تو سعي ميكردي صداي چريك عكس گرفتن ذهنتو آهسته و آهسته تر كني...ميدوني كه وقتي از روي اين شعر ميخونم يه چيز ديگه ميخونم و فعلامو كلهم عوض ميكنم.ميدوني كه به اين كارت ميگن بي ثباتي!؟.اما زندگي و شعر تو مثل داروي ثبات عكاسي ميمونه.اگه توش كم بموني،بعد از يه مدت تو نور تغيير رنگ ميدي و اگه زيادم بموني بازم تغيير رنگ ميدي...اومدم بگم منم كه خود تو هستم مثل بقيه آدماي مجازي شعرتو ميخونم...اگه مي خواي حقيقت امر رو بدوني اينه:منم به اندازه بقيه واسه تو مجازيم.و به قول تو :هوم!
    + هاني 
    انگار امروز روز تو همش تو سرم رژه ميري خيلي خوبه كه يه منوتي هست كه بودنش وزني نداره و خسته از بودنش نمي شي هيوم
    پاسخ

    دلگرمي آدم به همين حضوراست که بودش در نبودشه و نبودش در بودش.هاني هوي بد کُرد من،ما آدما با يه رشته هاي نور به هم گره خورديم.جدا از اين که واقعاً من و تويي وجود نداره...اين دوستي ماست.اين تارهاي در هم تنيده رو هر کسي نميبينه و من موندم مني که فقط شنيدم،چرا دارم اين حرفا رو اينجا ميزنم.البته چندان هم مهم نيست.چيزايي که هيچ وقت خونده نميشن ،گفتنشون با نگفتنشون يکيه...درست وقتي که شروع ميکني به گفتن چيزي يعني اون رو در کلمات به خاک سپردي!چي شد که رسيدم به اينجا؟!آخه تو واقعاً زيرکانه حرف ميزني.ظاهراً يک خط مينويسيا اما آدمو مجبور به گفتن ميکني و من گفتم و گفتم و ....نگفتم!مانا هستي و آرام.اما مهم تر از اينا هاني هوي بدکُرد مونايي.هوم.
    بسيار زيبا . اعتراف ميکنم که لذت يردم .

    سلام ...

    لطفا به بلاگ انيگما تشريف بيارين ...

    بعد از ديدن عكسها لطفا به سوال جواب بدين ...

    اگر عكسي باز نشد با راست كليك ( show picture ) را بزنيد...

    و اينكه خواهشا ، تعصبات را كنار بگذارين ....

    شادباشيد ... ارادتمند : انيگما

    سلام به دوست عزيزم
    من آپ کردم دوست دارام با نظرات گرميتون
    من رو راهنمايي کنيد
    خوشحال ميشم اگر به کلبه حقير سري بزنيد
    بايد بگم که وبلاگ خيلي خيلي قشنگي داريد تبريک ميگم
    من زحمت رو کم ميکنم
    ولي منتظرتون هستم
    به اميد ديدار باباي
    [گل][بدرود][قلب][چشمک][گل][خجالت][گل][بدرود][بدرود][بدرود]
    سلام...
    سلام
    با عنوان " دوست دارم سرود عشق را با تو بخوانم " اپ کردم
    منتظر حضور گرمت هستم[گل]

    و ديروز مچاله شده در دست من بود


    و ديگر بر تقويم من جايي نداشت


    خيلي قشنگ بودمونا جون.لذت بردم
    پاسخ

    شهرزاد.کاش شهرزاد قصه گويي وجود داشت !اما هيچ چيز وجود! نداره....يه وجود بود که اونم به بي وجودي پيوست...چي شد که رسيدم به اينجا؟!شهرزاد تو بگو...

    يه كم پول بيشتري بده از سرويس هاي بهتر استفاده كن

    اينترنت مجاني يعني همين ديگه

    تو كف بموني و ديگران ديدني ها رو ببينند!

    تو از منم جالبتره وضعيتت

    000000000000000000000000

    هميشه ممنونم از حضورت

    ضمنا ايوب نه عيوب!

    پاسخ

    آره؟لحنت يه جوراي خاصيه؟يا خط رو خط افتاده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بابت غلت املايي مرسي.شايد ايوبم صبرش ته کشيده که شده عيوب!هميشه خواهش بابت هميشه ممنون بودنت.هوم.منم مرسي شدم فراوان از اومدنت.
       1   2   3      >