سلام ،این یه کم طولانیه.حوصله نداری؟به من چه !خوب نخون!
دلم از چهره همیشگی خودم لبریز شده
وقتی بی هیچ کلامی،سخن می گویم
وقتی غم از چشمانم سر میخورد
وقتی دلم با اشارت کوتاه مرگ
در عمق اندوه،بال و پر می گیرد
چقدر عجیب دلم رسوا شده است...
و دنیا با تمام غرورش
در چشمانم همچون چل تکه دوزیهای مادرم
هزار تکه میشود
و از گونه هام سر میخورد...
خدای پروانه ها هنوز هم در مراسم مرگ
نقل و شیرینی قسمت میکند.
هنوز در مراسم سنگسار پروانه ها
با عینکی دودی به عروس تازه اش مینگرد
به روشنای گیسوان یک روسپی
که عاشقانه به خاک سپرده میشود
آه،روسپی ساده ای
که بوسه هاش زخم هزاران انسان را التیام میبخشید
اکنون به خاک سپره میشود...
و خاک مزارش همچون آغوش هزاران معشوقش از سنگ است
از سنگ هایی که از دل مجنونها مهربانترند ...
دخترک روسپی
گیسوان روشنش از خون زخمهاش گر گرفته است
و زخمهاش
که چشمان همخوابه هایش را
هنوز هم تحریک میکند.
سنگها که پیکرش را با باران بوسه غسل میدهند،
خاک مزارش میشوند
بوسه هایی که زخم میزنند بر سپیدی پیکرش
در پیش روی جماعت بی گناه
گیسوان گر گرفته اش با ذرات نور هم خوابه میشوند
کرکسانی که سنگ به دست
به تماشا ایستاده اند
با دندانهای سپید می خندند
می خندند
و می خندند...
روسپی خسته ای
که روشنای گیسوانش همچون گندمزاری بی بدیل بود
در میان سنگ پاره ها به خواب میرود.
بارها با مرگ خفته است
دیگر از مرگ هراسیش نیست
نه،از بوسه نمی هراسد
ترسش از لبخند خداییست که با چشمان ورم کرده
از پشت عینک دودی به او مینگرد
خدایی که زیاده رویهای شبانه اش
را پشت شیشه های تیره ،عینک می پوشاند
خدایی که آخرین خدانبوده است
خدایی که بوسه را به پزشک قانونی میبرد
و نماز می خواند
و صلوات میفرستد
به دنبال دریافت مجوز هم خوابگی با مریم مقدس
راهی زیارت میشود
زیارتهای همیشگی
طوافهای بی پایان...
او با عینک دودی قرآن می خواند
و هرشب با پاره ای از آسمان هم خوابه میشود
و فرداش در مراسم سنگسارش
برای جبران بوسه ها حاضر میشود
با چشمان ورم کرده
خدایی که غم امت مسلمان را در سینه دارد
و هوس قدیسه ای باکره
او را در صف نمازگزاران جا میدهد
خدایی که دیوانه وار تنهاست
وحکم سنگسار پروانه ها را امضا میکند
و برای همه دعا میکند
او دعا میکند که خداوند از روسپیان نیز بگذرد
و بر تعداد حوریان بهشتی بیافزاید
او دعا میکند که این روسپی خسته هم به بهشت رود
تا در بهشت ،بی هیچ پولی با او هم خوابه شود
او در دل این گونه دعا میکند .
و شبهای قدر قرآن بر سر میگذارد
و تمامی حوریان را یک جا طلب میکند
او دعا میکندو شیطان میگوید، آمین
تو هم بگو آمین ...
آمین!