واسه خاطر نهالی که برای همیشه رفت تا ببینه ندیدنی هارو،اما ما تااین حد ترسو بودیم که نام قاتلش را نهال گذاشتیم!گفتن نهال خودکشی کرد!گفتن نگیدکه دوست پسری داشت که اول خیانت کرد وبعد هم نهال روکشت!آره،نهال خودکشی کرد!و واسه همیشه رفت...اما این شهر هنوز پر از نهاله!
می خواهم بروم به دور ترین جا
آنجا که قلبی نیست که
با هر نسیم برود
امشب هوای دلم از همیشه برفی تر است
اما کاش
این همیشه های دلم
مثل این نهال، معصومانه بخشکند
نهال برای همیشه رفت
میفهمید؟
نهال در منطق های خشک شما پوسید
شما که ذهنتان از اعداد و فلسفه سرشار است
نهال برای همیشه رفت
و هیچ کس نمیفهمد بعد از مرگ او چه ها گذشت
هوای دلم برفیست
می خواهم رفتن نهال را بهانه کنم
بروم آن سوی این ذرات بی رنگ شناور شوم
می خواهم نبینم این روز را
که همچنان بی شرمانه پیش میرود
می خواهم نبینم که مجنون
فاتحانه در مراسم ختم شرکت میکند.
نهال،این خاکستری های ترسو را ببین
و آن دو شمع سیاه را
این شب نیست
روز است که از شرم توپشت این سیاهی مخفی شده
اما نهال تو خوب گوش کن،
صدای قرآن را
واین مرد سیاه پوش،
همان مجنون دیروزی نیست؟
گریه امشب من از رفتنت نیست...
نهال
نهال آروزهایت چه شد؟
این همه برف،
دل این آدمها از سنگ خارا هم که بود سپید میشد
تو که ورای این همه بندی بگو
بگو، چرا خیانت رسم مجنون شد؟
تنها برگرد
همین را بگو و بعد برو