.
.
.
.
شعراز :ویسواوا شیمبورسکا.........................................................................................................
.
.
.
.
.
.
.
"هیچ اتفاقی دوبار اتفاق نمی افتد
و اتفاق نخواهد افتاد.به همین دلیل
ناشی به دنیا آمده ایم
و خام خواهیم رفت.
حتا اگر کودن ترین شاگرد مدرسه دنیا می بودیم
هیچ زمستان یا تابستانی را تکرار نمی کردیم.
هیچ روزی تکرار نمی شود
دو شب شبیه هم نیست
دو بوسه یکی نیستند.
نگاه قبلی مثل نگاه بعدی نیست.
دیروز ،وقتی کسی در حضور من
اسم تو را بلند گفت
طوری شدم،که انگار گل رزی از پنجره ی باز
به اتاق افتاده باشد.
امروز که با همیم
رو به دیوار کردیم
رز!رز چه شکلی ست؟
آیا رز گل است؟شاید سنگ باشد.
ای ساعت بد هنگام
چرا با ترسی بی دلیل می آمیزی؟ش
هستی-پس باید سپری شوی
سپری میشوی-زیبایی در همین است.
هر دو خندان ونیمه در آغوش هم
می کوشیم بتوانیم آشتی کنیم
هرچند با هم متفاوتیم
مثل دو قطره ی آب زلال."