سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حق سنگین است اما گوارا ، و باطل سبک لیکن در کام چون سنگ خارا . [نهج البلاغه]
آن سوی هیچ ،فراسوی مرزهای تنم
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» شب قدر یا صلات عاشورا

شب بود ،اما انگار که صلات عاشورا باشد

در کوچه باران نمی بارید

اما شعرها همه خیس بودند

آن قدر بی چتر زیر باران گریه کردم

تا آسمان هم خیس شد

تنها من بودم و یک دنیا شب

صلات عاشورا بود یا که شب قدر را نفهمیدم

تنها بودم

و با صدای در، چیزی در دلم فرو می ریخت

و همه شعرها خیس بودند

مثل تن ماهی قرمز

که قبل از تحویل سال می مرد

آن همه گریه می کردم

اما باز هر سال از نو می مرد

دلم آشوب بود

انگار ماه سیاه هفت سین در دلم ضجه می زد.

صدای کل می آمد

و تندی تنباکو بی خودم می کرد

و درخت های عر عر به صف ایستاده بودند

انگار ماهی سیاه هنوز نمرده بود

عزاداری اعراب هم که تمامی نداشت

انگار هی می مردند

و بستگانشان صف می کشیدند

و کل می زدند

و باز ماهی سیاه دلم زار می زد

شب بود ،اما عاشورا

درخت های عرعر به راه می افتادند

تا قبرستان شهر

به خاک می سپردند مرده شان را

و بعد همان جا قلیون هاشان را چاق می کردند

دریا گیج از جزر و مد،جنازه ها را دانه دانه می بلعید

که ماهی سیاه هفت سین ،

باز در دلم آشوب به پا می کرد

عزاداران در رگ هام می رفتند

و مرده هاشان را به خاک نسپرده،

قلیون ها را چاق می کردند

با همان دستان حنا بسته!

و باد مینارم را پس می زد

و سیاهی شب سرمه چشمانم می شد

در زیر پوستم صلات عاشورا بود

و پای چشمانم شب قدر

هنوز سرهای بریده با من سخن می گفتند

و آمو خسته از این همه عاشورا ،

تیجیری ها را آب می زد

الله اکبر می گفتند

و مرده شان را میانه راه رها می کردند

شب قدر بود

و ته مانده های شب زیر چشمانم را سیاه کرده بود

اما مثل صلات عاشورا،

کسی در دلم ضجه می زد

و قاطی اشک و سرمه از گونه هام به دستان حنا بسته ام می رسید

اولی را به خاک نسپرده ،

قرآن را ختم می کردند

و بر سر می گذاشتندو باز از نو کل می زدند

مرده را رها می کردند

سید قرآنش را که با همه قرآن ها فرق داشت،

ختم می کرد

و پولش را می گرفت و

می رفت

و همین طور الله اکبر بود که در شرجی هوا گم می شد!

این قدر در رگ هام مرده هاشان را رها کردند

که ماهی سیاه دلم از مردن های هر ساله اش پشیمان شد

و قرآن بر سرگذاشت

و سر نیزه های صلات عاشورا را برای همیشه فراموش کرد



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » مونا دلاوری ( یکشنبه 85/10/17 :: ساعت 12:6 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

نقاشی های مونا دلاوری در آن سوی هیچ
...
عبور
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 6
>> بازدید دیروز: 9
>> مجموع بازدیدها: 191793
» درباره من

آن سوی هیچ ،فراسوی مرزهای تنم
مونا دلاوری
مونا هستم.

» پیوندهای روزانه

خیام [137]
عباس معروفی [119]
احمد شاملو [135]
حضرت سعدی [122]
کتاب سیاه [189]
مجله تندیس [128]
13 [240]
عکاسی [422]
انجمن عکس شیراز [154]
آژانس عکس ایران [153]
خانه هنرمندان ایران [177]
گالری سیحون [140]
سیاوش قمیشی [163]
هنرمندان [147]
دکتر شیرین نوروی [181]
[آرشیو(15)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
آن سوی هیچ ،فراسوی مرزهای تنم[65] . من و حرفهای ساده دلم[12] .
» آرشیو مطالب
2
1
نقاشی های مونا
اینجا مونا می نویسد
عکس ها
3

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

انیگما
خاطرات یک خاطره نقاش
زندانی امید(حسن و امیر حسین)
لحظه ای مانند اکنون(سپیده)
نیما نیلیان
نیما فتوبلاگ(نیما نیلیان)
با دستهای رنگی(سرور محمودی)
رنگ شب(ایرج سالاروند)
زندگی نامه(احسان واله)
خاطرات یک دختر
فصل گستاخی
لاف در غریبی
...همین جا روی زمین...
دست نوشته های یک جادوگر
مادرک
درد دل کلاغ سیاه
پرانتز کارتون(عباس ناصری)
یادداشت(مجید احمدی)
آرام سرزمین ذهن من...(آلبالو گیلاس)
ارتباط با ارواح و سیر و سلوک(محمد)
هیچ اگر سایه پذیرد من همان سایه هیچم(مسعودآوک)
دیگران
نسیم روح نواز(مجتبی)
دلبستگی(سینا تنها)
I DESERVE TO LOSE
روزهای بارانی(شیما و صالح)
فروغ فرخزاد
حسین پناهی
بخارا(مجله فرهنگی هنری
کاه گل(سالی)
چرند و لوند(سالک است ، او)
کلاغ(ادبیات و فلسفه )
معماری پارس(اولین ماهنامه الکترونیکی هنر ومعماری ایران)
معماری
معماری در گذر زمان و مکان
مونا(عکس)
استاد بهنام کامرانی
علی سلطان کاشفی
گفته هایی از نگفته ها(امیر)
راز شمع(علا)
تصویرگری
انجمن وبلاگهای هنری
استاد رضا هدایت(نقاشیهاوداستانهاویادداشتها)
کارگاه
گالری الهه
کاوه گلستان
حسین ذبیحی(من رفتم،میروم جایز نیست)
دف و کوزه(داریوش چهاردولی)
A loney BOY(امیر حسین)

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان







» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب