• وبلاگ : آن سوي هيچ ،فراسوي مرزهاي تنم
  • يادداشت : آلوده به من
  • نظرات : 3 خصوصي ، 14 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + هاني 

    هر وقت به وبلاگت سر ميزنم انگار دارم سر رسيدت رو مي خونم هموني كه تو دانشگاه هميشه بات بود فقط انگار كلمات اون دفتر رشد كرد،كامل شدن و گويا

    پاسخ

    سلام هاني هو.از ساختمون شهرداري هيچي نمونده.به جز يه پناه داغون واسه دختر فراريا و معتادا...انگار از اون دفتر فقط دوري و تنهايي مونده،درست مثل ساختمون شهرداري...مثل ارگ کج.دلم برات تنگ شده.حتي واسه نوشته هاي بي سر و ته اون زمانا.بيا برگرد تو دفترم،بشيشن کنار کلمات ناقصم .هوم.به صرف چاي و هورت و شايد دوباره کلاس پرسپکتيو نصفه من و کلاس نصفه تر پرواي تو...هوم.همين خوب است.