به نام خدا
سلام بر مونا خانم
گفته اند كه المعنا في بطن الشاعر: معنا در دل شاعر است. من كه سر در نياوردم.
موفق باشيد و عاشق
ذهني آلوده به خون...
شعري آلوده به ذهن...
نظري آلوده به شعر...
سلام
جاپاي پرنده روي درخت بهار نارنج و رد خون روي آستين! ردياب شده اي مونا؟
سلام رفيق كجايي دورادور به يادت هستيم .طرف اون ميوه هم نري بهتره
نظر كردن به درويشان منافي بزرگي نيست
سليمان با همه عظمت نظرها بود با مورش
يا حق
خواهر من ميوه چه درختيه ؟
بيا پيشم ...
خون ؟؟؟؟ چرا آخه ؟
سلام خانم دلاوري عزيز!! مرسي كه ديگه به وبلاگم نمياي!اگر دوست داري لينكمو از وبلاگت پاك كن! اين جمله اصلا بهت نمياد ديگه ازش استفاده نكن..
اميدوارم نوشته هات از ندونستن باشه و بچگي!!
آخي دوباره مثل خودم نوشتم
هر وقت به وبلاگت سر ميزنم انگار دارم سر رسيدت رو مي خونم هموني كه تو دانشگاه هميشه بات بود فقط انگار كلمات اون دفتر رشد كرد،كامل شدن و گويا
هرگونه که تزريق کنم باز هم تو مي بي ني رد خوني را که در التماس خاطره ي تو از دستانم مي چکد
من عاشق تو بودم و تو ........!!!
من واله بودم و تو ...............!!!
قضاوت کار من نيست زمان معلوم مي کند همه چيز را
از نوشته هاي يه ديوونه
من تنها هستم
و درخت نارنج در مکث هاي زمان
آن گوشه حياط
درمشتهاي گره خورده تو
خشکيده است
.....................
محشر بود
ضربانش تند ميشود
تندتر و تندتر...
سلام خانم دلاوري عزيز....
واقعا لذت بردم...خيلي بيشتر از هميشه....مثل نقاشيات.
و باز هم زيباست كه مي انديشي.
آب آينه باشي.
اونچه كه من متوجه شدم اشاراتي فروغ گونه بود به برخي روابط
كه نشانه هاي شعر زنانه رو در خودش داره !
و ترس شاعر از قطع اين رابطه و دفن شدن آن
زياد نميشه مطلبو اينجا باز كرد ولي
كاش كوتاه تر بود و يه كم مستقيم تر