• وبلاگ : آن سوي هيچ ،فراسوي مرزهاي تنم
  • يادداشت : يك شعر ...
  • نظرات : 2 خصوصي ، 28 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     

    سلام

    زنداني اميد بلاخره آپ شد

    پاسخ

    آقاي امير حسين شما هميشه عادت دارين فقط خبر ميدين که آپ شده بلاگتون و هيچ وقت مطالب ديگرونو نميخونين؟منم ديگه اگه حتي بخونم هيچي نميگم.اين کارتون خيلي جهان سوميانس! به آقاي حسن سايه سنگين هم سلام مرا برسانيد و احوال پرسي کنيد نقطه
    سلام مونا خوبي؟ مرسي از کامنتت از بس که وبلاگهايت را عوض کردي من قاطي کردم، :) سرانجام وبلاگ اصليت را پيدا کردم موفق باشي رفيق به بهار هم سلام برسان تا بعد
    پاسخ

    سلام نيما جان.خوبم مرسي.ديگه اين وبلاگ هميشگيم ميشه.اينجا رو دوست تر دارم.شما هم به مهشيدک سلام برسون.از حالا سال خوبيو واسه شما و مهشيدک آرزو ميکنم.(من که همش تو کف کاراي مهشيدم،هنوزم جز کاراي قديميش نديدم.از قالب بلاگ شما هم که پر واضحه کاراتون...)به اميد ديدار

    سلام من امرحسينم از زندان اميد

    خوش حال مي شوم كه به اين وبلاگ جديدم يك سري بزنيد

    سلام

    من اميرحسينم از زنداني اميد

    تصميم گرفتم كه يه وبلاگي نو ژا خودم راه بندازم حضور شما

    باعث افتخارمه

    اميرحسين

    نخير .............

    نه خير ...............

    در روز تقسيم نعمات خدا لااقل من يكي بيدار بودم .... تو صف چند تاشونم چند نوبت وايسادم فقط صف خوشگلي خيلي شولوغ بود ..... مثلي كه بين مونا و سپيده دعوا شده بود كه كدوم مو قرمز فابريكي باشن اينه كه صف اصلا جلو نميرفت .... به همين دليل من بيخيال اين صف شدم .....

    راستي گلم قسمت كامنت بعضي پست هات مثل چت روم شده ،اگه جسارت نباشه پيشنهاد ميكنم كل مطلب تو يه كامن گفته بشه و موناي عزيز هم تو همون كامنت جواب بده و بقول جووناي امروزي قضيه رو كش ندن .............

    راستي شايد تو عيد سه سفر ديگه برم ولي اين بار اگه قسمت باشه ميخوام برم كربلا .....

    واسم دعا كن .......

    آخ اينو يادم رفت ..... تو خصوصي بخونش...........

    پاسخ

    حساب انيگماهو جداست...من شک دارم شما وقت خوابم خواب باشي چه برسه روز قسمت...آره خودمم قبول دارم که مث چت روم شده،اما حقيقتش اينه که تصميم گرفتم با چيزايي که پيش مياد با انعطاف بيشتري برخورد کنم.من به اين نتيجه رسيدم که هميشه هم کش دادن بد نيست.انگار بايد اجازه داد تا يه چيزايي حتي به ظاهر لوس بازي گفته شه...هميشه هم لازم نيست جدي و خشک بود.من يکي که به اندازه کافي تو زندگي آدم بد اخلاقي هستم...بله انيگماهو هميشه در سفره.مونا هم در سفره ها (هر چند نشسته)!کربلا؟من از کربلا ميترسم.نرو.هر کي ميره ميميره .يه موقع نري نورتر شي.مونا دعا ميکند!

    چقدر کل انداختن با تو حال ميده(خنده)

    راستي منظورت از صلوات ظهر همون صلات ظهر بود ديگه(چشمک) فک کنم منم اشتباه نوشتم! ببين من به همين راحتي ناراحت نميشم، لطفا ادامه بده که منم بتونم راحت باشم...

    در مورد کامنت دوم من که پاسخ دادي بايد بگم کم آوردم!!

    آهان خدا به شما چي داده كه ما خبرش و نداريم؟!!

    تو عجب حوصله اي داره بچه به همه كامنته جواب ميدي!
    پاسخ

    بله مونا به همه جواب ميده.چون خودمو و شعرامو و کارامو دوست دارم! و واسه خودمم بينهايت وقت دارم .اگه ميشد گاهي دلم ميخواست چند بار جواب ميدادم.البته اين ماجرا رو آقايون نميتونن درک کنن!روز قسمت نعمتها شماها خواب تشريف داشتين تا صلوات ظهر ....ميخواستم ناراحتت کنم.اگه ناراحت شدي که هيچ اگه نه خبرم کن که ادامه بدم.....

    دوستات چقدر احساسي اند! منظورم به اين سايه سياه است...

    ميشه بگي چرا اينجا همه به اسم تو گير ميدن!!؟
    در مورد شعرت... اينجور موقعها من معمولا حسودي ميكنم چيزه ديگه اي به ذهنم نميرسه

    اين چقدر نمكه!

    شعرت قوي بود!

    پاسخ

    دوستام ميتونن ....(اما خدايي چه ربطي داشت؟)والا کسي به اسم من گير نميده!چشاتون گير دار ميبينه جناب سينا خان.واي پسر حسود!هوم به شعرم آب پرتقال ميدم قوي ميشه!(واي چه لوسم من!)بالاخره منم سينا رو ديدم.هاهاها.....

    نمي دونم هر چي تو ذهنمه نوشتم به نفسش فكر نكردم . حتما فكر مي كنم دربارش. حرفاي خدا هر چي تو تصورت خوبه همونه. سوالي خبري از خودم سوال كردم به خودم خبر دادم

    مونا هميشه جلوي فاجعه رو مي گيره يا نه ميگه اين كار درست نيست بعد يك آه ميكشه. ولي ته دلش بازم نمي خواد چيز ناجوري رخ بده تا اينكه يه روز ميشنوه هموني كه مي خواسته شده. من هميشه فكر مي كردم مونا رو به اين صورت مي نويسن منا خيلي ساده ولي اشتباه مي كردم چون مونا نمي تونه كم باشه.
    پاسخ

    راستش هيچي نفهميدم...هوم مونا اينجوريه.از بس آدماي مثل تو اشتباه ميکردن هميشه واسه معرفي شفاهي خودم ميگم ،مونا هستم،موناي واو دار بر خلاف خدا.بچه ها بم ميگن :مونا واو دار .سايه سياه

    راجع به پست قبلي حرف بيشتري براي گفتن ندارم، خيلي چيزا ياد گرفتم من هم عاشق رها شدن هستم، آدمهايي كه هميشه و در حالتي لبخند ميزنن آدمهايي هستند كه رها شدن، اما يادمون باشد كه گاهي اوقات تعهد عين رها شدن است!(مثل دوست داشتن)

    همانطور كه گاهي محدوديت عين آزادي است(مثال اين ميشه وجود خدا)...

    من بدون اجازه وبلاگتو لينك كردم ديدي چقدر بي ادبم!

    در مورد پست من بايد بگم اگه ميخواي به اون صفحه لينك بدي بايد اون كد رو كپي كني و در قسمت تنظيمات وبلاگ خودت جايي كه براي كد نوشتن هست پيست ميكني...

    اون بحث و ولش كن داره كليشه مبشه اين شعرت و اما هنوز نخوندم اما اگه حرفي واسه گفتن داشته باشم ميام!

    پاسخ

    سينا بحث جالبي شد.هم نقد و هم تماشا!آره موافقم.تعهد از رهايي جدا نيست اما تعهد به خود اصلي ،نه آدم ديگه اي...چه پسر بي ادبي.واقعاً که!واي واي واي ،منو لينکيدي؟...هاهاها.منتظر نظرت در مورد شعر جديدم هستم.حرف که داري ...اما حالا اگه حوصله نداشته باشي!

    مونا بدو اومدم !! با همين رخت و لباس خونه !!! نرسيدم حتي دستي به سرو روم بكشم!!...چيكار كنم مونايي ديگه !!!

    خوش بحال اين استاد !!...چه تعابير زيبايي بود تو اين شعر!!

    هيچ نداشتم،

    مگر سکوت

    که از چشمانم به سياهي چشمانش ميرفت

    و به من بازميگشت

    ......................

    و من تنها روشنايي روز را ميبينم

    که ميگويدم

    او همين نزديکيست

    نزديکتر از تمامي ناديدني هايت.

    .........................


    مممنون كه اين احساس قشنگ رو با ما هم قسمت كردي

    پاسخ

    به به به سپيده...خوش به حال مونا.سپيده با لباس خونه اي هم سپيدس.هوم.بيشتر خوش به حاله منه که همچين استادي داشتم آره با خوم گفتم اين شب بارونيه بهتره شاديهامو قسمت کنم با دوستاي نيمه مجازي نيمه حقيقيم(چه شود!)منم ميبوسمت سپيده.هوم!
     <      1   2