• وبلاگ : آن سوي هيچ ،فراسوي مرزهاي تنم
  • يادداشت : يك شعر ...
  • نظرات : 2 خصوصي ، 28 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + هاني 
    چشماي سياه و كولي وار خانم ضرغامي توي شعرت موج ميزد. نگاه گيراش رو كه تا مغز استخون آدم نفوذ مي كنه هيچ وقت فراموش نمي كنم
    + حسن 

    سلام مونا

    چند سطر اول رو كه خوندم از خودم پرسيدم چطوري جرات كرده اين همه تلخي رو تقديم به كسي بكنه كه دوستش داره؟

    وقتي به آخر شعر رسيدم، به اونجا كه مي گي: من تنها روشنايي روز را مي بينم الي آخر... فهميدم حق داشتي كه تقديم به استاد محبوبت كرديش.

    ولي مونا تو داري تو شعرت مي گي: استاد با اين كه مي دونم تو هم اون گمشده من نيستي ولي دوستت دارم.

    انگار در واقع تو نگاه يا ايمان خودت رو دوست داري.

    پاسخ

    حسن هيو هو،وقتايي که چيزي واسه مونا نمينويسي هميشه اينجا يه چيزي کمه!نميدونم چرا،اما انگار اين رسم ما آدماس که به اونايي که زيادي دوسشون داريم تلخي روزامونو قسمت ميکنيم.انگار اين غما،اين تلخيا چيزاي خيلي با ارزشي هستن که "بايد "حفظ شن.من احساس ميکنم زندگي آدم يه جورايي سر همين قضيه اين همه کش اومده.يه چيزيو که بايد بگم (اول از همه به مونا)اينه که من تا هنوز از اين ارتباط چيز زيادي نفهميدم.من و خانم ضرغامي تا حالا بيشتر از يک دقيقه با هم حرف نزديم،حتي من سر کلاس نبودم(هميشه تو کارگاه روبه روي کلاسمون، تنها کار ميکردم)اما فقط يه نگاه از اون کافي بود تا آخر روز انرژي واسه کار داشته باشم.ميدوني،هر بار که دربارش حرف ميزنم باز واسه من تازگي داره.احساس ميکنم من و اين زندگي به موازات هم پيش ميريم.تا ابد.با اونايي که دوسشون دارم بدون اين که رسيدني باشه!حتي اين گنجيشکا ،دارن به موازات من شلوغ پلوغ ميکنن.يا راحترش:کسي مرا به آفتاب معرفي نخوهد کرد...
    مونا حوصلم سر رفته!

    سال نو مبارك

    پاسخ

    مرسي .اميدوارم سال نو مثل تبريک شما رنگي پنگي باشه.بي زحمت زودتر اين داستانو تمومش کن ببينيم چي ميشه!

    خوش به حال استادت

    .

    .

    عيد شما مبارك

    سلام

    خوندم و لذت بردم

    روز جهاني شعر را به شما دوست عزيز تبريك مي گويم

    و سال خوبي برايتان آرزومندم

    مانا باشي.

    پاسخ

    سلام.خوشنودم که تونستم شعراي شما رو بخونم.

    سلام مونا

    دوباره به ايميلت سر بزن .

    پاسخ

    سلام سايه سياه.کلي مرسي شدم.از اونجايي که من عاشق خودمم،از ديدن اسمم دو تا بال در آوردم.مرســــــــــــــــــــــــــــــــــــــي.

    سلام

    به ايميلت سر بزن

    حسش نبود

    اكشال نداره...

    بيا پيشم قراره سال تحويل بشه

    دوست عزيز اين كه ما اول يك سبك تايين كنيم و بعد بخواهيم در محدوده آن كار كنيم كار احمقانه اي است . پست مدرن سبك نيست . پست مدرن يك دوره زماني است كه جريان دارد و داراي هيچ گونه محدوديتي نميباشد . هنرمند بايد با محيط خود به خوبي ارتباط برقرار كند و محيط را بازتاب كند.
    پاسخ

    خوب ميشه گفت همه سبکا همينجوين.يعني اول يه دوره زماني .اما به نظر من آم وقتي حرف خودشو پيدا کنه تو هيچ مرز و محدوده اي جا نميگيره.مدرن يا پست مدرن به نظر من يه حماقته.اما شما ظاهراً واسه هنرمن وظايفي قايل هستي.هنرمند فقط ميتونه درونيات خودشو نشون بده (که خوب درون او تاثير از اطراف هست اما فقط در حد يه انعکاسه سادس...) اما چيزي که در حال حاضر رايجه در مورد تمام رشته ها اينه که فقط دنبال يه چيزو ميگيرنو ميرن.اين حرفا خيلي دور و دراز ميشه بيخودي.مهم اينه که من (يا تو)حرف دارم و ميتونم حرفمو با لهجه خاص خودم بگم.مرسي که اصلاً شعر منو نخوندي...
    راستي چرا نبايد آدما (!) از يک همچين نقاشي خوششون بياد....مگهخ حتما همه چيز دل درويشي رو روشن بکنه.
    پاسخ

    من فقط تعجب کردم.همين .حرفي از بايد و نبايد نزدم.خوب راستش اين نقاشيو خواهر خود من وقتي ديد خيلي خوشش اومد...من فقط تعجب کردم که چقدر از سليقه عوام بي خبرم...

    بيمعرفت اژيدي و خبر ندادي

    گفتي غمهام تموم بشه

    نه عزيز فكر نكنم اين غم هاي من تمومي داشته باشه

    تو ،
    بي رنگ
    لحظه هاي
    تنهايي
    مي پنداري تلخ ـ
    تکرار بوده /
    با تو ،
    يا بي تو رفتن ،
    به روزنه ي ـ
    که
    پيداست ـ
    چرا پس جواب ندادي؟!
    پاسخ

    حسش نبود!جواب ميدم به وقتش...فعلاً نشستم در انتظار تحويل سال!

    سلام سال نو مبارك

    سال خوبي داشته باشي

    آخرين آپ سال 85 و هم زدم ولي اينبار زدم به سيم آخر

    گوشه ي دلت جاري[گل]

       1   2      >