• وبلاگ : آن سوي هيچ ،فراسوي مرزهاي تنم
  • يادداشت : آلوده به من
  • نظرات : 3 خصوصي ، 14 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام دوست خوب من. از ديدنت شاد شدم. از خوندن مطلب زيبات هم لذت بردم.برات آرزوي توانگري دارم. به من سر بزن.آپ کردم و از ديدن مهمون خوبي مثل تو خيلي خوشحال ميشم.
    پاسخ

    سلام جادوگر 150.خيلي منتظر بودم.چه خوبه كه آدم مهمون يه جادوگر به خوبيه تو باشه.هوم.
    سلام منم زياد سر در نياوردم (مثل همون نقاشي ها)...اما به نظرم انتخاب واژه ها خوب بود...تا چه مفهومي داشته باشن...در همين حد ..
    پاسخ

    خوب اين كه چيزي نيست،منم از كاراي خدا هيچ ،سر در نميارم...درست مثل نقاشياش(آدمهاش).......چه تفاهم جالبي داريم بر سر دو موضوع كاملاً متفاوت.پس نبايد سخت گرفت.نه؟!

    به نام خدا

    سلام بر مونا خانم

    گفته اند كه المعنا في بطن الشاعر: معنا در دل شاعر است. من كه سر در نياوردم.

    موفق باشيد و عاشق

    پاسخ

    سلام بر عشق الهي.معنا در دل شاعر است.موافقم.اما مُهُمش اينجاست كه شاعرش خيلي وقته ناپيداست،ديگه دلش كه جاي خودشو داره در ناپديدي...
    ما چاكريم
    پاسخ

    مگه مجتبي نبودي؟!
    + حسن 

    ذهني آلوده به خون...

    شعري آلوده به ذهن...

    نظري آلوده به شعر...

    سلام

    جاپاي پرنده روي درخت بهار نارنج و رد خون روي آستين! ردياب شده اي مونا؟

    پاسخ

    سلام حسن هيو خان.هوم.ردياب هم !!!شدم.حالا دارم اون ميني بوس رو رد يابي ميكنم.(نظري آلوده به شعر.)حسن (ع)
    + هاتف علي 

    سلام رفيق كجايي دورادور به يادت هستيم .طرف اون ميوه هم نري بهتره

    نظر كردن به درويشان منافي بزرگي نيست

    سليمان با همه عظمت نظرها بود با مورش

    يا حق

    پاسخ

    من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم؟لطف ها ميكني اي خاك درت تاج سرم........يا مونا

    خواهر من ميوه چه درختيه ؟

    بيا پيشم ...

    خون ؟؟؟؟ چرا آخه ؟

    پاسخ

    گردو بودم.خيلي خيلي خيلي جالب بود انيگماهو...

    سلام خانم دلاوري عزيز!!‏ مرسي كه ديگه به وبلاگم نمياي!
    اگر دوست داري لينكمو از وبلاگت پاك كن!‏ اين جمله اصلا بهت نمياد ديگه ازش استفاده نكن..

    اميدوارم نوشته هات از ندونستن باشه و بچگي!!

    آخي دوباره مثل خودم نوشتم

    پاسخ

    سلام سينا.اتفاقاً به وبلاگت ميام.اما نظزي ندارم در مورد نوشته هات.مثل هميشه پر سر و صدايي.هياهوي سکوت هميشگيم اينقدر زياد هست که ديگه فرصت شنيدن به من نميده...."اگر دوست داري لينكمو از وبلاگت پاك كن!‏ اين جمله اصلا بهت نمياد ديگه ازش استفاده نكن..اميدوارم نوشته هات از ندونستن باشه و بچگي!!"منظوزتو نفهميدم.اما اگه منظورت اونيه که به پوني جواب دادم،بارم تکرارش ميکنم.اين حق رو دارم که نظرمو بگم.اگه حتي بچه گانه باشه.اميدوارم،اميدواريهاي تو چيزهايي باشن که تو زندگيت نقش پر رنگ تري داشته باشن.نه اين که نوشته هاي من بر چه اساسي هستن...
    + هاني 

    هر وقت به وبلاگت سر ميزنم انگار دارم سر رسيدت رو مي خونم هموني كه تو دانشگاه هميشه بات بود فقط انگار كلمات اون دفتر رشد كرد،كامل شدن و گويا

    پاسخ

    سلام هاني هو.از ساختمون شهرداري هيچي نمونده.به جز يه پناه داغون واسه دختر فراريا و معتادا...انگار از اون دفتر فقط دوري و تنهايي مونده،درست مثل ساختمون شهرداري...مثل ارگ کج.دلم برات تنگ شده.حتي واسه نوشته هاي بي سر و ته اون زمانا.بيا برگرد تو دفترم،بشيشن کنار کلمات ناقصم .هوم.به صرف چاي و هورت و شايد دوباره کلاس پرسپکتيو نصفه من و کلاس نصفه تر پرواي تو...هوم.همين خوب است.

    هرگونه که تزريق کنم باز هم تو مي بي ني رد خوني را که در التماس خاطره ي تو از دستانم مي چکد

    من عاشق تو بودم و تو ........!!!

    من واله بودم و تو ...............!!!

    قضاوت کار من نيست زمان معلوم مي کند همه چيز را

    از نوشته هاي يه ديوونه

    پاسخ

    هميشه پيش از آنکه فکر کني اتفاق مي افتد...من عاشق خودم بودم و تو ........!!!من واله بودم و تو ...............!!! از رونوشتهاي يک مونا...مونا بودن من کسي رو عاقل نکرد که تو رو ديوونه کنه آقاي وکيل.

    من تنها هستم


    و درخت نارنج در مکث هاي زمان


    آن گوشه حياط


    درمشتهاي گره خورده تو


    خشکيده است

    .....................

    محشر بود

    ضربانش تند ميشود

    تندتر و تندتر...

    پاسخ

    هوم.ميدونم که محشر بود.مرسي سپيده گم شده در ذرات ناپيداي هوا.کاش زودتر طلوع ميکردي...اما واقعاً در رسم و رسوم تو، زود تري وجود داشت؟
    + سعيد 
    والا ما كه هر چي از فروغ شنيديم چيزاي بد بد بوده...حالا شما اگه چيز خاصي از ايشون ميدونين كه با تصورات ما از ايشون فرق داره...بنويسيد ميخونيم...اينكه ديگه ناراحتي نداره!!
    پاسخ

    به وقتش ميگم.........اينكه ديگه ناراحتي نداره سعيد خان!! !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    سلام خانم دلاوري عزيز....

    واقعا لذت بردم...خيلي بيشتر از هميشه....مثل نقاشيات.

    و باز هم زيباست كه مي انديشي.

    آب آينه باشي.

    پاسخ

    سلام ارسلان.منتظرم که کارنامه هر چه زودتر چاپ شه و شعرتو بخونم.هوم،چيزهاي زيباي زيادي وجود داره.مثل انديشيدن به انديشه.اي کاش آب بودم گر توانستم آن باشم که دلخواه من است...با اين همه مونا هستم.

    اونچه كه من متوجه شدم اشاراتي فروغ گونه بود به برخي روابط

    كه نشانه هاي شعر زنانه رو در خودش داره !

    و ترس شاعر از قطع اين رابطه و دفن شدن آن

    زياد نميشه مطلبو اينجا باز كرد ولي

    كاش كوتاه تر بود و يه كم مستقيم تر

    پاسخ

    واي.معلومه که اصلاً حرف همو نميفهميم(با توجه به اون چشم شهلايي که شما هميشه با خودت داري)معلوم ميشه که فروغ رو هم همچين زني ديدي.واقعاً نميشه اينجا حرفاي شما رو باز کرد.از وقتي که هر جا و بي جايي اسم فروغ رو به کار برديم،ميشد حدس زد که آخر عاقبتش به همچين جايي ختم شه.کوتاه تر و به قول شما مستقيم تر ميشه يه شعر ديگه،نه شعر من.حرف من همينه که هست.اما به طور کاملاً مستقيم ميگم اصلاً از نظرت خوشم نيومد!دوست داشتي لينکمو پاک کن از بلاگت...