• وبلاگ : آن سوي هيچ ،فراسوي مرزهاي تنم
  • يادداشت : 2
  • نظرات : 1 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + zibooloooooooooooo 
    salmmmmmmmmmm ghoorbonet beram kash man ham defaiyat boodammmmmmmm har chand too ghabel nadonesti

    با اينكه از نقاشي و سبكهاش جيزي نمي دونم جز چندتا اسم،ولي بايد بگم كه آفريدت منو جذب كرد

    مگه رسالت هنر ارتباط با مخاطب نيست؟(البته يكي از رسالت هاش)

    پاسخ

    ...............................مونا.
    خانومي اين نقاشي از كجا شروع ميشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    پاسخ

    از دل مونا...

    شهر گِل

    باران پاك، نمي شناسد به خود

    گِل هاي بالقوه، تودگان خاك،

    براي آسمان شاخ و خط و شانه و نشانه مي كشند

    آن پايين،

    مردم وكارهاي مردم

    زير و ميان سازه هاي ناساز

    مي خيزند و پست

    آن بالا،

    ابرها به قهرها

    مي آيند

    مي روند

    نمي بارند

    نمي بارند

    پاسخ

    اونور خط يکي يه شعر ميخونه ،مونا ساکت ميشه ،اونور خط يکي مکث ميکنه،مونا ساکت ميمونه.اونور خط يکي هنوز شعر ميخونه ،مونا خودش تبديل به سکوت ميشه ...حالا ديگه سکوته که حرف ميزنه ،سکوته که اونور خط مکث ميکنه !خداحافظي ميکنه.نقشا رو صفحه سفيد بوم ،مکث ميکنن !به احترام حسن هيو هو ،اونا هم هيچي نميگن !همه در بازي سکوت شرکت ميکنن و حسن تا هنوز داره شعر ميخونه .

    اومدم تو نقاشيت!!مي خوام نفس بكشم...!!روزن نقاشيتو پيدا نكردم !!!البته تقصير تو نيست...زندگي اينجوري شده !!!

    موفق باشي...

    مونا نميبينمت !!؟؟

    چرا ؟!
    پاسخ

    سلام سپيده .نميبيني؟اينا ها داري ميبوسي منو..........ببين!هوم .مرسي که هميشه سر ميزني ....منم ميبوسمت
    تو
    تنهايي ـ
    به مردن
    که کني انکارـ
    آواره گي /
    به بن بست ـ
    خانه هاي ذهن دريده
    به جستن ـ
    به خط
    و شيار راه
    که زمين و سطح
    کشيده آسمان ـ
    به شانه هايت سنگين/
    که ـ
    مانده هنوز ـ
    به راه ،
    همان ـ
    مرزگشوده دلتنگ ...
    گنگ/ لنگ ـ
    که تو رفته ي
    ز خواب هاي ـ
    ياد من .
    تو /
    تنهايي /
    که پشت ـ
    پلک هاي من
    به خواب رفته ا ي ،
    هنوز
    .
    و
    حس رنگ عاليست
    اما هجو شهر كشور به رنگ وبريدن ودريدن
    وچسبانده
    دلتنگ بود سخت _
    شهر ي كه چشم دارد
    تو.

    سلام

    مرسي از نظر بسيار بسيار جالب و قابل تامل شما در مورد داستان و بايد بگم اين نظر لطف شماست كه انشاي دبستاني من مورد توجه و لطف شما قرار گرفته است و در مورد روون بودن داستان شايد به خاطر اينكه بر گرفته از واقعيت بوده .

    منتظر قسمت بعدي اين داستان باشيد .

    با سپاس امير

    پاسخ

    سلام آقاي امير .خوب مطمئناًهمه حرفاي ما يه جوري از واقعيت ريشه ميگيره ،نميتونه غير از اين باشه.چه خوب که ادامه داره .من منتظر ادامه هستم ....