• وبلاگ : آن سوي هيچ ،فراسوي مرزهاي تنم
  • يادداشت : ......
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حسن 

    خدا رحمتت كنه موناي خوبم تو رو در زمان حياتت دوست داشتم. دوستي شيرين و گرم و دلچسب بودي. اين رو بارها بهت گفته بودم. الان كه مردي هم هنوز دوستت مي دارم. و برات آرزوي آرامش و رحمت و مغفرت دارم. مونا! اون طرف، اون سو، اون جا، الان، تو...؟؟؟ يعني فراسوي مرزهاي تنت هستي؟ اون جايي؟ الان؟ همين الان؟ منتظرم مي موني؟ من هم مي خوام بيام. از اومدن نمي ترسم. ولي يه عالمه كار دارم. هنوز چند هزار نفس لذت بخش هست كه من نكشيدم. هنوز هزاران ليوان آب گوارا هست كه ننوشيدم. هنوز كلي طلوع آفتاب هست كه نديدم. هنوز چند ميليارد لب لعل هست كه نبوسيدم...

    پاسخ

    حسن خان خدا همه رم رحمت کنه.اما بنده هم حالا حالا ها کار دارم.اول از همه بايد پول ديه بعضيا رو جور کنم.آخه مرد خدا رو خوش مياد که مفت مفت منو بکشي؟جواب اين صغراي ورپريده رو چي ميدي؟نگران هيچ چيز نباش. بعد از تو خودم همه کاراي تو رو انجام ميدم.نفسا و ليوان آبا و ...اما کلاً من هميشه فراسوي مرزهاي تنم هستم.يعني سرتو بنداز پايين کفشاتو نگاه کن.هوم.