• وبلاگ : آن سوي هيچ ،فراسوي مرزهاي تنم
  • يادداشت : 20 درجه زير صفر
  • نظرات : 0 خصوصي ، 24 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    مونا من ميخوام راجع به شعرت بنويسم...

    مونا احساس شعرت خيلي پر و خيلي دوست داشتني است...

    مونا من فقط نفهميدم تو اينجا اگه با شب و سياهي مشكل داري چرا از نور رعد برق ميترسي اما از صداي رعد نه!‏ اصولا در اين موقعيت بايد از هر فريادي استقبال كني... نتونستم ارتباط منطقي پيدا كنم

    پاسخ

    راجع به شعر...ما آدما ظاهراً با يه چيزايي مشکل داريم اما در عمل به اونا اعتياد داريم.هيش کي از غم خوشش نمياد،اما خيلي از ماها بش عادت کرديم،جوري که اگه نباشه يه روز تن به آب و آتيش ميديم تا که بياد!حالا وقتي من با يه زبوني ميگم که با شب مشکل دارم تو (مخاطب)نبايد باور کني.و اينکه نور رعد برق خيلي زودگذر و هيچ سودي نداره،با بودنش که روز نميشه،در عين حال يه شوکه!شوک هميشه تحملش سخته.من هميشه از نورش به حد مرگ ميترسم چون از صداش بيشتر ميترسم،اما فاصله زماني بين نور و صدا،بد برزخيه.نه؟در ضمن وقتي سراغ من مياي عقل و منطقتو بزار کنار در،بعد بيا...