سلام مونا
چند سطر اول رو كه خوندم از خودم پرسيدم چطوري جرات كرده اين همه تلخي رو تقديم به كسي بكنه كه دوستش داره؟
وقتي به آخر شعر رسيدم، به اونجا كه مي گي: من تنها روشنايي روز را مي بينم الي آخر... فهميدم حق داشتي كه تقديم به استاد محبوبت كرديش.
ولي مونا تو داري تو شعرت مي گي: استاد با اين كه مي دونم تو هم اون گمشده من نيستي ولي دوستت دارم.
انگار در واقع تو نگاه يا ايمان خودت رو دوست داري.