به !!!!!!!!چه سرو صدايي به پا شده اينجا و من چه عقب موندم از قافله !!!!....مونا زودتر خبرم ميكردي خب !!!!........
خيلي جالب بود...هم موضوع مطرح شده...هم شعرت....
هروقت به اين طبقه از آدما فكركردم نتونستم قضاوت ثابتي حتي پيش خودم !داشته باشم...ريشه ي رفتن به سمت اين نوع زندگي هم در آدمها متفاوته!...گاهي فقر ...گاهي هوس...گاهي محدوديتهاي بيش از حد تو محيط خونه...گاهي يه شكست شديد عشقي و ......!!!
اما اينكه آدمي آنچنان به وسعت و سبكبالي روح رسيده باشه كه زندگي روسپي گرانه رو شروع و انتخاب كنه!رو سخت ميشه پذيرفت!...اما به اين باور دارم كه بعضي از اين آدمها در اين( نوع زندگي ) به چنين (وسعت و رهايي) رسيدن !! ...اما نميدونم تعداد اين افراد چقدره!؟....ولي مطمئنا در همون طبقه اي قرار ميگيرند كه انتخاب آگاهانه اي داشتند از اول !!.....
دل نبستن ...و (عاشقانه) خواستن ديگري....كار سختيه!!
هركي از پسش بر بياد جاي تحسين داره!!
و كسي كه از تنهايي نترسه و به اين راحتي دل به دريا بزنه !!
نميدونم!...واقعا نميدونم!...سوژه سختي رو به چالش كشيدي !
موناي گلم ميبوسمت ...شاد باشي و همچنان جسور