• وبلاگ : آن سوي هيچ ،فراسوي مرزهاي تنم
  • يادداشت : روسپي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 16 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    خيلي سنگين بود .....

    اينجوري نبودي كه تو آخه .....

    چنان وصفش كردي كه حاضر بودم گناهشو بجون بخرم و يه بوسه مهمونش باشم ....

    برام خصوصي ميگي چي شد كه اين شد ...؟

    راستي ....

    ميبينم كه رفتي تو كار خدا و پيغمبرو .....

    كاش منم باهاش اينقدر رفيق بودم ....

    شاد باشي....

    پاسخ

    سلام انيگماهو...چرا همينجوري بودم،فقط فرصت نبوده که خود واقعيمو رو کنم.هوم.بعم اينکه به نظر من اون روسپي اصلاً گناهي نداشته که تو اونو به جون بخري.اصلاً من نميخوام بگم کسي گناهکاره.ميخوام بگم آدم در هر موقعيتي که باشه احساس بي گناهي ميکنه.و اصلاً اينجوري نميشه قضاوت کرد.الان که ديگه سنگسار ممنوع شده،اما اون وقتا رسم بر اين بود که وقتي يکيو ميخواستن سنگسارش کنن،همه مردم واسه تماشا ميرفتن و همه رو احساس پاک دامني و بي گناهي ور ميداشت.به نظر من اگه گناهي باشه،اون از مردميه که از رسوايي يکي ديگه لذت ميبرن.اون اگه بد کرده به خودش کرده.(هرچند که اون آدما هم در نهايت به خودشون بد ميکنن)خصوصي هم عرض ميکنم ،والا من کاري نه به خدا دارم نه به پيامش و نه به پيامبرش.بازي بازي با دم شيرم بازي؟والا...مرسي که هميشه راحت حرفتو ميزني ،اينجوري منم راحت ميتونم بت جواب بدم.هام انيگماهو.