• وبلاگ : آن سوي هيچ ،فراسوي مرزهاي تنم
  • يادداشت : ليلا
  • نظرات : 1 خصوصي ، 33 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    موناي عزيز سلام

    نگران قضاوت شدن هستي. داري خودت رو بي جهت توضيح مي دي. داري تو شعر در برابر يك دادگاه خيالي از خودت دفاع مي كني.

    ...و من وقتي كه آسمان ابريست

    دلم ستاره مي خواهد... قشنگه

    وليلاها تا هنوز دستور دم كردن حريره بادام را

    از لابه لاي سطور بيستون ميابند... قشنگه

    من نمي دونم چرا ولي يه كاري به سرم زد و انجامش دادم. تو شعرت هر جا كه مجنون بود گذاشتم فرهاد و هر جا كه ليلا بود گذاشتم شيرين و يه بار شعر رو اين جوري بازخوني كردم. مي شه تو هم يه بار اين جوري بخونيش؟

    پاسخ

    سلام حسن هيو هو.دارم بي جهت خودمو توضيح ميدم؟اگه خودمو توضيح ندم که يعني مردم.آره خودمو توضيح ميدم اما نه بي جهت.نقاشي ،شعر،حتي نفس کشيدن توضيحه ...اما توضيحش اين نيست که خودمو تعريف کنم.اگه شعري ميگم،خوب يا بد توضيحه خود دروني من نيست(چون خيلي کمتر از منه).اما حکايت اينه، که من اگه هستم ،فقط يه آيه هستم.حالا از کي دقيقاً خودمم نميدونم.به نظر من اين دادگاه درسته که به چشم نمياد اما هست.پس خيالي نيست.به همون اندازه که دوستي من و حسن حقيقيه،اونم همينطور.تو ميتوني منکر اين دوستي شي؟اما راستش نتونستم جاي ليلا ها رو با شيرين و مجنون ها رو با فرهاد عوض کنم.چون من جنون واسم جالبه ،يه جنونه داغ.اسم شيرين خيلي شيرينه.من تلخيو ترجيح ميدم...فرهاد حالا بازم،چون من هميشه به همه فرهادا ميگم فرياد،باز يه عصياني وول ميخوره اون گوشه کنارا...اما باز ميرسم به جريان دفاع.از همون اول به ما گفتن بايد از خودت دفاع کني.همه سر جنگ دارن با تو،بايد بجنگي.حتي از نقاشيام بايد دفاع کنم،نقاشي که يه حقيقت برتره و اصلاً در کلام نميگنجه.مي خوام برم 2چرخه سواري،بايد آماده واسه هر اتفاقي باشم!چرا؟چون زنم!پس اين دادگاه نتيجه اين جنگهاي هميشگيه ،که انگار تمومي هم نداره...بله حسن هيو هو ،بالاخره اومدي! و همين خوب است!