شهر گِل
باران پاك، نمي شناسد به خود
گِل هاي بالقوه، تودگان خاك،
براي آسمان شاخ و خط و شانه و نشانه مي كشند
آن پايين،
مردم وكارهاي مردم
زير و ميان سازه هاي ناساز
مي خيزند و پست
آن بالا،
ابرها به قهرها
مي آيند
مي روند
نمي بارند