• وبلاگ : آن سوي هيچ ،فراسوي مرزهاي تنم
  • يادداشت : مي خواهم غروب كنم
  • نظرات : 2 خصوصي ، 31 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام موناي عزيز ....

    من برگشتم و اگه خدا بخواد تا سال ديگه هيچ جا نميرم ....

    خيلي جاها رفتم و كلي هم حرف دارم ولي تو وبلاگ انيگما ديگه نمي نويسم چون لو رفته ....

    اين بلاگو خوندم چند تا مطلب داره كه كلي حرف با خودش داره خيلي تمركز ميخواد و خيلي جالب بيان شده ، مثل اين مطلب : ميخواهم تنها باشم ، راحت تر بگويم ، ميخواهم باشم . اين كه وقتي احساس راحتي كردي و بقول معروف خودموني شدي حالا تنهايي خودت رو دليلي بر بودنت ميدوني و اينجوري ميشه برداشت كرد كه مونا دختر تنهايي كه نميخواد اجتماعي بشه ، مبادا كه ديگه كسي احساسش نكنه ...

    اما اين مطلب : ميخواهم شب تو باشم ، نشون ميده كه تو شب روشنايي ميبيني نه تو روز و شبها عموما آدمها تنها هستن و اين هم باز به مطلب قبلي برميگرده ....

    و شاهكار شعرت اينجا بود :

    به اين درخت خميده پشت پنجره .... به او كه هميشه آمدنت را به نماز ايستاده بگو .... دمي قرار بگيرد ....

    فقط حيف كه ادامه پيدا نكرده يعني معلوم نشد چرا ميخواي كه آروم و قرار بگيره ....

    شاد باشي زود به زود ميام ببينمت ....

    پاسخ

    سلام انيگمـــــــــــــــــــــــــــــــا ،خوش به حالت ،که همش رفتي سفر ،من که يه عمره تو کفه مسافرتم ،آخرشم اون ورتر از خاجوي کرماني(دروازه قرآن شيراز)نرفتم.تازه آخرين باري که همون جا هم رفتم بس که همه چيز عوض شده ،از تعجب دو تا شاخ رو کله مبارکم سبز شد برگشتم !اينجوري نيست که مونا از اجتماع فراري باشه فقط الان حوصله نداره ،حوصله.شب روشنه چون ميشه خوابيد و تو خواب هرجا دلت خواست بري ...ميدوني ؟هر جا دلت خواست!هر جا...حتا مريخ !اتفاقا يکي از معنياي مونا سرور و شاديه !پس مونا هستم يعني که شاد هم ،هستم ...نه بهتره بگم ،منا هستم نقش پينوکيو رو بازي ميکنم ...