• وبلاگ : آن سوي هيچ ،فراسوي مرزهاي تنم
  • يادداشت : اين مرگ من است!
  • نظرات : 3 خصوصي ، 14 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام مونا

    من نميدونم چرا خيلي ها دوست دارن بارون غسلشون بده؟

    نميدونم چرا خيلي از نويسنده ها و فيلم نامه نويس ها ( و ايضا شعرا)

    دوست دارن همه صحنه هاي مرگ زير بارون باشه؟

    ميدوني به نظر من بارون نشان زندگيه ، شور ، عشق

    چيزايي كه با مرگ رنگ ميبازند

    پاسخ

    سلام نيما!وقتي نظرتو خوندم يه بار ديگه برگشتم و شعرمو از ديد يه آدم ديگه خوندم!خوب راستش ديدم خيلي کليشه اي بر خورد کردم...اما از طرف ديگه ،من درسته که از مرگ گفتم اما آخه مرگ چيه؟توقف يه جور خاص از حيات!ما اگه به روحم اعتقاد نداشته باشيم همين که خاک ميشيم،و بعد وباره سبز ميشيم هم کافيه تا مرگ رو در حد يه واژه قبول کنيم .راحنر بگم،مرگ و تولد هيچ فرقي با هم ندارن ،اون لحظه اي که وارد اين دنيا ميشيم هم يه مرگه،مرگي که روح ما رو از ماورا به جسم خاکي ميرسونه ...پس مرگ فقط يه تغيير چهرس...اين شعر ،هم شايد تولدي باشه واسه من...به هر حال خيلي خوب بود که با حرفاي تو تونستم بي طرفانه شعرمو نگاه کنم و صادقانه اعتراف کنم که خيلي تکراري برخورد کردم...