• وبلاگ : آن سوي هيچ ،فراسوي مرزهاي تنم
  • يادداشت : تصميم كبرا
  • نظرات : 2 خصوصي ، 27 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    راستش و بخواي اول نميخواستم بخونم

    بعد اسم سياوش قميشي رو اينجا ديدم

    اين شد که خوندم

    آخه مونس هميشگي منه

    شعرت برام جالب بود

    دو قسمتش بيشتر از بقيه اش برام دوست داشتني بود

    اول اونجايي که گفتي:

    فصل ويراني ما در کتابهاي ارزان قيمت دست فروش ها

    جا خوش کرده است!

    بعديش هم اونجايي که نوشتي:

    اين همه مرد که در باران آمدن

    را کجاي قلبم چال کنم؟

    پايدار باشي

    پاسخ

    سلام ديوانه!جالبه که قميشي بهونه موندن تو شد!بهونه موندن خود منم شده!