سلام
چندتا سطرش واقعا زيباست. نمادهاي زنانگي و مردانگي به هم پيوستن. فضا اساطيري شده. انگار شعر رو يكجا نسرودي. تيكه تيكه گفتي و بعد همه رو از تو فريزر در آوردي و گذاشتي تا يخش باز بشه و بچسبه به هم. ولي خوب نچسبوندي. اينه كه بكارت يه سري از تصاوير و درخشش اونها رو فداي بلند بودن شعر كردي. شعرت با يه شروع بكر و قدرتمند يهو شخصي مي شه و تو شروع مي كني به مرثيه خواني.
نمي خوام زياد راجع به شعر حرف بزنم. مي خوام راجع به خودت حرف بزنم. ببين مونا هر كسي بنا به سنش بايد يه خيالات و دغدغه هايي داشته باشه. اين شعر ده سال از تو پيرتره. اين مسئله بده؟ نه به هيچ وجه. ولي شعرت بوي حرفاي زني رو مي ده كه آردها رو بيخته و الك ها رو آويخته. چرا؟ اين رو تو بايد بگي.