• وبلاگ : آن سوي هيچ ،فراسوي مرزهاي تنم
  • يادداشت : برف، يا كه من و تو!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام عزيز[گل]
    متنت رو خوندم
    دراوج احساس بود
    من هم آپم قدم بر ديده منت نهيد[گل][قلب][گل]

    مونا جون مرسي خبرم كردي...ولي چرا اينقده دير؟!!!

    .....................

    خيلي زيبا بود....تعابير و تشبيهات قوي توش به كار برده بودي !!

    مونا.... تمام اتفاقات به همين سادگي ميافته!!!!!!

    باور ميكني ديگه هيچ اسمي رو روي هيچ اتفاقي نميتونم بذارم؟!....

    فكر ميكنم يا خيلي از بطن زندگي دور شدم...

    يا اينكه خيلي توش فرو رفتم!!!!

    هرچي هست...اينو ميدونم كه...معلقم!!!!

    پاسخ

    سلام سپيده!خودمم نميدونم چرا اينقدر دير!چه جالب که توهم معلقي...اما من همش احساس ميکنم دارم تو دل اون ماهي زندگي ميکنم،سرد و تاريک ،اما هنوز مينويسم...همه رو هم با هم قاطي کردم ،يوسف و يونس و ابراهيم خليل الله ،موسي...و سپيده که هنوز هم به من سر ميزنه!مرسي به خاطر گل و از اون مهم تر حضور هميشگيت

    شعرت را رقصيدم

    ...

    به تنهايي ام كه مي رسم

    همه جمع اند و مادر بزرگ قصه مي گويد

    نفس خانه حبس و

    قليان تصنيف تنهايي را.

    اين دروغ نبودكه بر مي گردي

    ديديم همه جمع اند

    حتا دروغگوي چشمانت .

    هاي هاي ناگهان آواز

    تمام دليل ام از خواب رقصهاي نهاني مان بود

    كه خانه را مشوش تصنيف آخرين كرد

    به رنگ خاطره نشست خانه و

    پايان گرفت قصه آخر.

    همه دانستيم اين خواب

    تعبير ديروز آفتاب بود.

    .

    .

    .

    از نيلوفرانه ي حضورت سپاس.من هم ـ باور کن ـ دلم برايت ...

    دير آمدنم را فاصله مشمار

    هميشه هايت شاد[گل]

    سلام

    چندتا سطرش واقعا زيباست. نمادهاي زنانگي و مردانگي به هم پيوستن. فضا اساطيري شده. انگار شعر رو يكجا نسرودي. تيكه تيكه گفتي و بعد همه رو از تو فريزر در آوردي و گذاشتي تا يخش باز بشه و بچسبه به هم. ولي خوب نچسبوندي. اينه كه بكارت يه سري از تصاوير و درخشش اونها رو فداي بلند بودن شعر كردي. شعرت با يه شروع بكر و قدرتمند يهو شخصي مي شه و تو شروع مي كني به مرثيه خواني.

    نمي خوام زياد راجع به شعر حرف بزنم. مي خوام راجع به خودت حرف بزنم. ببين مونا هر كسي بنا به سنش بايد يه خيالات و دغدغه هايي داشته باشه. اين شعر ده سال از تو پيرتره. اين مسئله بده؟ نه به هيچ وجه. ولي شعرت بوي حرفاي زني رو مي ده كه آردها رو بيخته و الك ها رو آويخته. چرا؟ اين رو تو بايد بگي.

    پاسخ

    سلام حسن!مثل هميشه حرفات جاي کلي فکر کردن داره!خوب راستش آره ،يه جا نگفتم همشو !تازه اولشو هم آخر سر نوشتم!اما خوب در زندگي هر آدمي پيش مياد که شروع به مرثيه خوني کنه!و اين که هميشه پايان هر ماجرايي يه سکوتي سنگيني ميکنه!خوبيش به اينه که ميگذره! و به قول اسکارلت ،راستي چي ميگفت؟يادم رفت!فردا هم روزي واسه خود!!!!!!!!!يه همچين چيزايي!حسن ،بازم مرسي که اومدي به فراسوي مرزهاي تنم!

    سلام موناي عزيزم

    از كامنت قشنگي كه برام گذاشتي تا هميشه ها ممنونم ازت.

    نميدوني چقدر خوشحالم كردي.نوشتت خيلي قشنگه و انقد برا آدم

    حرف داره كه هيچي نتونم بگم فقط چشامو بستم و گفتم:

    كاش آنقدر ببارد تا...

    و او با ماست و پيشمونه هر جا كه باشيم...

    پاسخ

    سلام مليساي نازنين!قريب آمدي!چه خوب که غريب نيومدي!آره،خوب حق با تو هست(حق هميشه با ماست!نه،در ماست!)

    سلام ( خدا با شماست )

    بي ادبي مرا ببخشيد كه دير پاسخ شما را دادم.

    دارم خودم را تنبيه ميكنم. به خاطر چند اتفاق غلط كه در وبلاگم افتاد.

    تعريف من از شعر؟

    من هيچ تحصيلاتي در زمينه ادبيات ندارم.

    فقط خيلي علاقه دارم و چند كتاب خوانده ام همين.

    تحصيلات من در زمينه كامپيوتر است كه هيچ ربطي به ادبيات ندارد.

    اما واقعيت اينست كه من فقط سعي ميكنم عقايد و احساساتم را از طريق نوشتن منتقل كنم. زياد فرقي بين نوشته و شعرگونه هاي من نيست.

    منتظر شما هستم.

    پاسخ

    سلام کلاغ سياه!چه خوب که اومدي بالاخره !و اين که به نظر من حتا خود ادبيات هم ربطي به ادبيات نداره وشعر تحصيلات نميخواد!همه ما آمايي رو ميشناسيم که هيچي از تحصيلات دانشگاهي يا حتا شعر نميدونن اما زندگيشون سراسر شعره!حضورشون شعره!(حتا ديوونه اي هميشه تو صف نون ايستاده ....)!مرسي که اومدي و نظرتو گفتي!

    اگه آن لايني الان ...

    منو اد كن... تو ياهو مسنجر

    enigma_on3sec

    پاسخ

    مونا که هميشه آف ...

    واي ......

    نگفته بودي شيرازي هستي.....

    من يه بار ديگه بايد از اول بخونم ....

    چرا خودتو شوكران ميدوني ؟؟؟

    من يه بار ديگه ميخونمش....

    پاسخ

    گفته بودم که!(تو شناسنامه هست!انيگما ي بي توجه،بي دقت)...پيشنهاد ميکنم از اول نخوني!(از اول بايد برگردي به شونصد هزار قرن پيش بعد تازه ميبيني اصلا اولي در کار نبوده! حالا از مونا گفتن بود...

    مطالبتون زيباست و خواندني

    به ما هم سر بزنيد

    پاسخ

    سلام جليل!چه اسم عجيبي داري شما!چشم به شما هم سر ميزنم!اما اينا مطلب نيستا!(مطلب يه خوردي علميه!)