• وبلاگ : آن سوي هيچ ،فراسوي مرزهاي تنم
  • يادداشت : شوكران
  • نظرات : 1 خصوصي ، 22 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام ...
    امروز از اون روزاس که هواي دلم بارونيه ...
    بي خود و بي جهت حالم از عالم وآدم و غير آدم گرفتس...
    اين شعر تقديم به تو تا اگه کدورتي هست پاک شه:
    مردان باران خورده پوسدند در خويش
    اما نگون مانديم ما بي هيچ تشويش
    برشانه مان تنها ترک روييد و تابوت
    تاول به تاول بيشتر رفتيم در پيش
    آوازمان بر سينه هاي تفته باريد
    دشتي دوبيتي رسد و ني هاي غزل کيش
    کشکولمان خاليست اما... يک تبرزين
    برشانه مان ماندست از نسل دراويش
    داروغه ... قبل از آنکه هوهو سر بگيري
    در کار بعضي شهنگان خود بيانديش
    ---------------------------------------------
    کشکول اگر خالي شود ما مٍي فروشيم
    شمشير ميگيريم و هوهو ميفروشيم
    پاسخ

    سلام انيگماي عزيز!کدورتي نيست و نبوده! فقط و قتايي که بارون مياد ،يادمون ميره اين که دنيا خيس شده از اشکاي ما نبوده،خيال مي کنيم اين ما بوديم که گريه کرديم و باقي گريه آسمون ميشه کار هر صبح و شب ما....و اين ميشه که قرنه گذشته و ما نفهميديم هنوز چي شد که گريه کرديم....