• وبلاگ : آن سوي هيچ ،فراسوي مرزهاي تنم
  • يادداشت : شوكران
  • نظرات : 1 خصوصي ، 22 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    موناي عزيز سلام ...

    من گيج شدم ...

    چند تا كاركتر هست كه نتونستم هضمشون كنم . يكي خداي چله نشين.

    خداي خسته ... من ديوانه ...خداي بينوايان من ...

    و جالبه اين اتفاقات در وقتي مي افتد كه وقتي نيست ...

    منظور از نامه ، زندگيه ...؟

    و منظور از نقاش ، آفريننده هاي زندگي ؟

    نشسته اي در گم ترين جاي دلم

    و هي در خاموشي سيگاري زنده ميشوي

    تا من در سيگار بعدي تو

    دوباره

    مرگ تمام کشته هايت را آرزو کنم!

    اين قسمت اگر امكان دارد توضيح دهيد ؟؟؟

    ببخشيد اگر نتونستم هضمش كنم ...

    پاسخ

    توضيح؟!!!!!!!!!!تازه همينو هم زيادي گفتم!شعر خودش توضيح احساساته (واسه من آني)حالا اين توضيحو دوباره توضيح بدم؟چيزي که ميتونم بگم اينه که فقط بر اساس يه خواب بوده!و از اونجايي که ما خوابامونو کامل يادمون نميمونه و ميشه ترجمه يک ترجمه ،شعري که از اون حاصل ميشه هم يقينا يه کم گنگ از آب در مياد!و خدا ي خسته=خداي چله نشسته=هاتف=شاعر=صليب=من=نقاش=نامه=خداي بي نوا=ميز=صندلي=جهنم=زيگورات=تو= او=0!به نظر من همه اينا و تمام چيزا ي ديگه مترادف با ايناست!شايد بهتر باشه ادامه ندم !همه ما آدما دچار خيال فهميدن ميشيم!اما حقيقت اينه که هيچ وقت همديگرو درک نميکنم که شعر يا نوشته همو درک کنيم!ما هر کدوم يه شرايطي داشتيم که اون شرايط باعث شده که يه ذهنيت از دنيا در ما به وجود بياد!من در بچگي لباسي داشتم که بافت نرمي داشته و آبي رنگ بوه و چون با اون لباس خاطرات شيريني دارم پس اگر در بيريختترين نقاشي دنيا اون آبيو ببينم ميگم واي عجب کاريه!خيلي عاليه!.........همين!به هر حال پيشنهاد ميکنم اگه در همون بار اول شعري به درونت راه نيافت سعي نکني بر اساس عقل و منطقت باش بجنگي تا که هضمش کني!مرسي که اومدي!مثل هميشه مهمون انک تبسم و خاطرات شيرين کودکي باش!