موناي عزيز سلام ...
من گيج شدم ...
چند تا كاركتر هست كه نتونستم هضمشون كنم . يكي خداي چله نشين.
خداي خسته ... من ديوانه ...خداي بينوايان من ...
و جالبه اين اتفاقات در وقتي مي افتد كه وقتي نيست ...
منظور از نامه ، زندگيه ...؟
و منظور از نقاش ، آفريننده هاي زندگي ؟
نشسته اي در گم ترين جاي دلم
و هي در خاموشي سيگاري زنده ميشوي
تا من در سيگار بعدي تو
دوباره
مرگ تمام کشته هايت را آرزو کنم!
اين قسمت اگر امكان دارد توضيح دهيد ؟؟؟
ببخشيد اگر نتونستم هضمش كنم ...