• وبلاگ : آن سوي هيچ ،فراسوي مرزهاي تنم
  • يادداشت : من شبم.
  • نظرات : 0 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    سلام وبلاگ قشنگي داري

    خوشحال ميشم به منم سر بزني.

    پيروز باشي

    اين شد که ديگرفردايي براي ما نيامد...تلخ بود ولي با حال و هواي من جور...
    پاسخ

    من که تلخي ها رو بيشتر از شيريني هاي احمقانه دوست دارم،حتي اگه با حال و هوام جور نباشه...

    سلام گلم

    اپمو منتظر حضورت

    ادرسم:

    sefreasheghi.blogfa.com

    sm-3003.persianblog.ir

    سلام مونا جون سر نمي زني
    شعر خيلي زيبايي بود ولي بيشتر از همه اين نقاشي نظرم جلب كرد زيبا بود
    سلام به روزم

    سلام

    شعر خوبي نوشتي خوشم آمد و نتوانسنم بدو گذاشتن يادداشت از وبلاگت خارج شوم.

    خوشحال مي‏شوم به وبلاگم سر بزنيد و برايم يادگاري بگذاريد.

    در پناه حق

    پاسخ

    نميتونم وبلاگتو ببينم.سعي کردم.نشد.همين جا گذاشتم:يادگاري.

    سلام عزيز .

    خيلي دلم برات تنگ شده .باز هم يك شعر قشنگ نوشتي

    آن سوي هيچ .

    يك دنيا حرف دارم برات

    پاسخ

    سلام واله.شايد قرنها نبودي.اما در غيابت هيچ من،هيچ تر نشد.هيچ چيزي هم بهتر نشد.منم يک دنيا شوقِ شنيدنم.منتظرم.بيا سراغم.

    سلام...

    شعر قشنگي بود ...

    پيش من هم بيا

    سلام

    بايد ببخشيد با ديدن شناسنامه اينا به ذهنم اومد كه گفتم...

    نظر خاصي ندارم اما نقاشي... يه جوري حسش بهم منتقل شد

    موفق باشيد

    سلام

    ما چاكريم

    سلام مونا جان ...

    وبلاگت خيلي خوشگل شده . شعرات هم كه مثل هميشه است پرمفهوم و پرمعنا داستان ستاره هاي نيم سوخته و اينكه چرا هميشه شب ماند و ديگر هيچ فردايي نيامد ....

    غمگين شدي آبجي خانم چي شده ؟ بحث از رقص آينه و نقل ژاشي ميكني و لي آخر همه ميرن ... چرا ؟؟؟

    اندكي صبر ..... داره آخر تابستون ميرسه ها .... يادت نرفته كه ؟؟؟

    شاد باشي .....

    پاسخ

    بالاخره انيگماهيو اومد.خيلي وقت بود که تو هم مثل بقيه شده بودي.دعوت رسمي ميکردي و مي رفتي...اندکي صبر،سحر نزديک است؟!!!!!!يادم رفته بود،اما يادم آوردي.هوم،آها،ببخشيد منظورم همون بله بود.هوم.

    نه!‏ من سپيدي بعد از شب رو ديدم پس هست!
    شب؟ آره اما بعد از شب
    چه شكلك مسخره اي!

    پاسخ

    هر چي رو ميشه پس هست؟خدا هم که نيست.تو رو هم تا حالا نديدم.نميدونم چه نتيجه اي گرفتم.حالا بعد تر در مورد ش بيشتر فکر ميکنم.هام

    مونا لازمه بگم خيلي خوشگل حرف ميزني ؟!؟!؟!؟!؟

    لازمه بگم خيلي دوستت دالم ؟!؟!

    لازمه بگم ...بگو...بگو كه دالي خوب ميگي!!!

    پاسخ

    هوم .لازمه.

    سلام...

    وبلاگ جالبي داريد ....

    به كلبه عشق من هم سري بزنيد .....

    پاسخ

    آره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟سلام از موناست سپيده خانوم.مرسي،نظر لطف شماست.يا اينجوري بهتره:نه بابا ،جالب کجا بود!(از اين فروتنيا ديدي؟)چشم،اگه قابل باشيم حتماً ميرسيم خدمتتون سپيده خانوم.خيلي خوشحالم کردي تشريف آوردي.سلام برسونيد خدمت خانواده محترم.آها اينم بلتم:کلبه شما،خانه اميد ماست....هوم.

    تو شبي؟!!! گر شب اين سان است دوست داشتتي ست

    من کيم؟!!! هر که باشم يا نباشم مي خواهم که خود باشم

    من منهاي تو مي شود چه؟

    من جمع در تو مي شود چه؟

    پاسخ

    م.ف!من شبم.شب همين سان هست که هست(راحت ترش ميشه اين:همينه که هست ،از فردام همين برنامس!حالا البته قسمت دومش هيچ ربطي نداشت اما خوب وزنش به هم ريخت ديگه....)تو هم م.ف هستي.تو منهاي من ميشود چيو نميدونم.فقط ميدونم که هيچ مني بي هيچ تويي نميشه.يعني نميشه تصوير رو از صدا جدا کرد.يا نميشه که جلو آينه ايستاد و تصوير نداشت.ما خيلي وقته که در هم جمع شديم.از همون وقتي که از اون هيچ خاطره اي نداريم.اما شايد بايدي بوده که ما آدما اين روزا همه چيزو فراموش کريم.که حتماً بايدي بوده.مهم من و تو نيستيم.پس بهتره کمتر به اين مسايل بپردازيم و بيشتر وبيشتر در روزمرگي غرق شيم.از کجا معلوم که همه اينا خواب نباشه؟منظورم اينه که - و + يه جورايي مثل هنر دست نيافتني،غير قابل لمس و حتي انتزاعي هستن.(مثل دوست داشتني بودن اين شب!)پس بهتره اينجا که ميتونيم با اونايي زندگي کنيم که واقعي هستن،نه حقيقي.واي چقدر حرف زدم!!!اصلاً هر جور راحتي.انگار آيه نازل شده من اينقدر پر حرفي کنم.به نظرت شب دوست داشتنيه ديگه!چه درديه من بخوام نظرتو عوض کنم!منم بهتره خودمو به اولين کلانتري برسونم تا کارم با خودم بيشتر از اين بالا نگرفته.والا!
       1   2      >